همگام با نهضت امام؛ از پانزده خرداد تا انقلاب اسلامي (4)
همگام با نهضت امام؛ از پانزده خرداد تا انقلاب اسلامي (4)
همگام با نهضت امام؛ از پانزده خرداد تا انقلاب اسلامي (4)
گفت و گو با محمد کيارشي رايزن فرهنگي ايران در وين
•من فکر مي کنم که هر دوي اينها باشد. اولاً اعتقادي به اين امر نبود که انقلابي بخواهد رخ دهد که آينده اي براي خودش در آن تصور کند و بعد هم اعتقادي به کار سياسي نداشت. ما حتي درگير هم شده بوديم. ايشان مي خواست عليه شريعتي مطالبي را پخش بکند چون خودش را از شريعتي، بني صدر و ديگران بالاتر مي ديد. صد برابر قوي تر از آن کيش شخصيتي که در بني صدر سراغ داريد در سروش وجود دارد. سروش، خدا را هم بنده نبود. سروش اصلاً هيچ کس را بالاتر از خودش قبول نداشت و الان هم ندارد. يکي از درگيري هاي بسيار شديد ما در درون اتحاديه انجمن هاي اسلامي درگيري اي بود که بين اين دو قطب کيش شخصيت، بني صدر از يک طرف و سروش از طرف ديگر، وجود داشت. سمينارهاي ما هميشه با درگيري پايان پيدا مي کرد و درگيري ها هم شديد بود. سروش از يک طرف خودش را بالا مي ديد و با فلسفه وارد مي شد و به بني صدر حمله مي کرد و بني صدر هم به او حمله مي کرد. ما يک ارگان داشتيم به نام اسلام؛ مکتب مبارز و سالي چند نسخه از آن را چاپ مي کرديم. ما مقالاتي را از بني صدر، سروش، شريعتي و يا کسان ديگر چاپ مي کرديم. وقتي مقاله اي از سروش در آنجا چاپ مي شد بني صدر با اين مطلب برخورد مي کرد. بني صدر که برخورد مي کرد سروش بايد حتماً او را مي کوبيد! واي به حال ما اگر يک بار مقاله يکي از آنها را زودتر چاپ مي کرديم و مقاله يکي را ديرتر! در آن صورت بايد با يکي از آنها درگير مي شديم. هر دوي اينها خودشان را يک مقام والا و يک قطب مي دانستند و اين به دليل کيش شخصيتي بود که در اين دو نفر مخصوصاً در سروش بود. اولين کتابي که سروش چاپ کرد کتاب نهاد ناآرام جهان بود. خيلي قبل از انقلاب بود که براي اولين بار اين کتاب چاپ شد و ما هم زياد به آن مراجعه مي کرديم چون در آن زمان کتابي نداشتيم تا اينکه شريعتي اي به وجود آمد و بعد با آيت الله مطهري آشنا شديم و درس ها، کتاب ها و سخنراني هايش را که در حسينيه ارشاد انجام مي داد شناختيم؛ اينها بود که به ما کم کم جان داد و ما وارد جريان شديم. در اين بين آقاي سروش به عنوان کسي که ادعاي فيلسوف بودن مي کرد وارد جريان شد ولي نمي توانست ببيند که شخصيتي مثل مطهري وجود داشته باشد که از او بالاتر باشد؛ نمي توانست ببيند که شخصيتي مثل شريعتي وجود دارد.
ــ اختلاف ايشان با شريعتي در چه بود؟
•اشکال مي گرفت. مي گفت اين حرف هايي که مي زند در فلان مورد بي خود است؛ بايد اين جوري باشد. در مورد بني صدر يا آقاي مطهري هم همين جور. ايشان خودش را هميشه بالاتر از ديگران مي دانست. خودش را يک چيز متفاوت مي دانست و روز به روز اين کيش شخصيتش تقويت مي شد و در مورد مسائل سياسي ايشان اعتقاد داشت که فقط با فکر و اين جور مطالب بايد وارد جريان شد نه با مسائل سياسي؛ مسائل سياسي بي ارزش است و کاري هم از پيش نمي برد.
ــ موضع گيري هاي اخير آقاي سروش عليه بعضي از احکام الهي را بر چه مبنايي مي توان توجيه کرد؟
•قبلاً درباره اين صحبت کرده بوديم که چه خطري در طرز تفکر التقاطي وجود دارد. اين موضوع خيلي پيچيده است. اگر يک نفر باشد که بگويد من اين فکر را کاملاً قبول ندارم و يک چيز جديدي بگويد مي شود فهميد چه مي خواهد بگويد و با او گفت و گو کرد. هر جا ضعفي وجود داشته باشد دشمن از آنجا وارد مي شود. کساني که زمينه جذب شدن را داشته باشند جذبشان مي کنند آنها کارشان را انجام مي دهند الان ما ايراني هاي زيادي را داريم که در اينجا ماندني شده اند و ديگر برنمي گردند. مسلمان هاي زيادي را داريم که ديگر مسلمان نيستند و دارند به غرب خدمت مي کنند. ما در ايران برايشان زحمت کشيده ايم اما الان به غرب آمده اند و شده اند خدمتگزار اينها و به جامعه اينها کمک مي کنند. اگر به آنها بگوييد برگرد به ايران، مي گويند نه من در اينجا راحت ترم و در اينجا مي مانند بعضي ها را هم مي بينيد که هر بلايي که سرشان بيايد حاضر نيستند در غرب بمانند و مي گويند من بايد به مملکتم برگردم و در آنجا خدمت کنم. الان شما چقدر در داخل کشور نيرو داريد که چون امکاناتي در داخل کشور نيست به خارج از کشور مي آيند؟ اول که به خارج از کشور مي آيند با اين هدف مي آيند که چيز بيشتري ياد بگيرند چون به رشته خودشان علاقه دارند ولي غرب زمينه جذب اينها را ايجاد مي کند و آنها را جذب مي کند. الان دارند خرج مي کنند؛ براي همه افکار اعم از سياسي و غير سياسي دارند پول مي دهند چون مي بينند که طرف جوان است و اول زندگي اش است و يک پتانسيل بسيار قوي و بالقوه دارد و براي خدمات بزرگ و ارزنده و پيش بردن جامعه آماده است. مي گويند من خرجت را مي دهم و تو را به کانادا و امريکا مي برم و در دانشگاه مي گذارم و او هم شروع مي کند به کار کردن. به نسبت خدماتي که آن جوان ها مي توانند بدهند مبلغ بسيار کمي برايشان خرج مي کنند و بعد هم بزرگ ترين خدمات را از آنها مي گيرند. شما به پيشرفت هاي علمي امريکا نگاه بکنيد! ببينيد در ناسا و جاهاي ديگر چقدر ايراني وجود دارد! رؤساي بيمارستان هاي مختلف اينجا ايراني هستند؛ اينها پتانسيل و قدرت است. آنها براي آينده شان از اينها استفاده مي کنند. از اينها به عنوان ابزار براي پيشبرد کارشان استفاده مي کنند. ما هنوز اين توانمندي ها را نداريم. تجربه لازم را براي اين مطالب نداريم چون ما را عقب نگه داشته اند. زمينه هاي لازم براي پيشرفت علمي در گذشته نبوده است. ما الان در اين چند سال بعد از انقلاب داريم جهشي عمل مي کنيم. قبل از آن فاصله ها با غرب خيلي زياد بود. انسان ها خودشان يک مقدار ضعف دارند. اگر تربيت خانوادگي و تربيت اجتماعي آن طور که بايد و شايد نباشد اين مشکلات به وجود مي آيد و گرنه آقاي سروش يا کسان ديگري را که طرز تفکرشان از سروش هم بدتر است چه کسي خراب کرده است؟ اينها از کجا آمده اند و چطوري چنين طرز تفکري دارند؟ مسئله جدايي دين از سياست يک برنامه غربي بوده است و در زمان خودش ممکن بود که در غرب درست بوده باشد اما آن هم جدايي مسيحيت از سياست بود نه جدايي اسلام از سياست. آن هم مسيحيت آن زمان نه مسيحيت خود حضرت مسيح (ع)؛ مسيحيت کليساي دوران سياه قرون وسطي. حق هم بوده است که اين جدايي صورت بگيرد و علم پيشرفت بکند چون جلوي علم را گرفته بود. مسيحيت کليسا از زمين تا آسمان با دين حضرت مسيح فرق مي کند، از زمين تا آسمان با دين اسلام فرق مي کند ولي اين را تعميم دادند. اينها چيزهايي است که تلقين شده بعد هم مي آيند و زرق و برق غرب را مي بينند. زمينه هاي اين دويست سال گذشته غرب از کجا آمده است؟ اين ثروتي که در ايجا وجود دارد به چه وسيله اي به دست آمده است؟ بعد از انقلاب کبير فرانسه، اين کشور چه جنايتي در دنيا کرد!
چه بردگي اي به وجود آورد! چه غارت هايي کرد! چه تکه پاره هايي را از آسيا، آفريقا و امريکاي شمالي و جنوبي و دنيا به وجود آورد! و از اين توانمندي به خاطر اينکه دين و ارزش هاي خدايي و الهي در آن نبود سوءاستفاده کرد. با ملت هاي دنيا چه کرد و چه غارت هايي کرد! اينها که ديگر براي آقايان مطرح نيست! آنها فقط زرق و برق امروز را مي بينند. برنمي گردند نگاه کنند که هر جا اسلام پا گذاشت، چه با شمشير و چه بدون آن، چه بهشتي به وجود آورد و باعث چه ترقي و پيشرفتي شد! چه علم و دانشگاهي به وجود آورد! چه پيشرفت اقتصادي اي به وجود آورد! غرب بعد از انقلابش که دين و ارزش هاي خدايي را از سياست جدا کرد هر کجا که پا گذاشت چه جناياتي که نکرد! چه کشتارهايي که نکرد! چه بردگي هايي که نکرد! و هنوز هم اين مسائل ادامه دارد منتها به اسم و با ظاهري ديگر. امروزه ديگر لشکرکشي ها جواب نمي دهد ديگر ايجاد مستعمره و مسائلي که در هند و ايران و آفريقا وجود داشته جواب نمي دهد. ظاهرش را تغيير داده اند ولي همان سياست را دنبال مي کنند به نحوي ديگر دارند از بين مي برند و مي کشند. اين زرق و برق را مي بينند ولي واقعيات پشت پرده را نمي بينند. مي توان گفت آنچه آقاي سروش را به اين روز نشاند، همين زرق و برق، خودباختگي در برابر غرب و خودخواهي و خودپرستي اي بود که به آن اشاره کردم.
منبع: نشريه 15 خرداد شماره 23
مقالات مرتبط
تازه های مقالات
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}